Walk in the way

we can change every thing

we can change every thing

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

عید قربان مبارک
مخالف کشتن گوسفندا نیستم ولى هر سال منتظرم ببینم حاجى پوربابایى رو کى سر میبرن ولى گویا همه گوسفندا تو تله نمى افتن ، گوسفندها اکثرا گیاه خوارن ولى جناب پوربابایى نزول خوره ، دندوناش سالمه چون به نقل از همسایه ها به موقع مسواک میزنه،  گوسفندها براى جبران محبت زمین وقتى علفشون رو خوردن کمى اونطرف تر غداى هضم شده رو دفع میکنن تا تبدیل به کود بشه ولى پور بابایى اصلا تو بدنش سیستم گوارشى نداره اصلا نم پس نمیده واسه همین شکمش ورم کرده،  اکثر گوسفندها نهایت صدایى که ازشون در میاد بع بع هست ولى این حاجى پوربابایى دائما حرف میزنه از چیزاى وحشت ناکى میگه که نمونش رو فقط تو بازى God of war و کتاب معاد استاد دستغیب مشایعت میشه،  اکثر گوسفندها میدونن که یه روز میمیرن ولى حاجى داستان ما فکر میکنه مرگ واسه همسایس و بناست همیشه بچره،  حاجى داستان ما فقط تولید مثلش مثل باقى گوسفندهاس یعنى با وجودش هیچ مونثى تا شعاع 20 کیلیومتریش بى شوهر نمیمونه و راستش از وقتى بابام مرد هیچ وقت نزاشتم مامانم از خونه بره بیرون همه فکر میکردن مسئولیت پذیر شدم اما فقط من و حاجى میدونستیم دلیلش چیه...  خداوند مهربون مجبوره روزى 5 بار قیافه نحض حاجى پور بابایى رو تحمل کنه اون هم در حالى که عربى چیزهایى میگه که حتى فارسیشم نمیفهمه اما سایر گوسفندها هیچ چیزو که نفهمن اینو خوب میفهمن که اگه هوا تاریک شد باید بخوابن و نباید برن خونه دوستاشون و زهرمارى بچسبونن به وافور.  خلاصه امیدوارم حاجى رو سال بعد قربونى کنن تازه بررسى کردم دیدم دو برابر یک گوسفند بزرگ گوشت داره از پوستشم میشه به جاى دستمال توالت استفاده کرد . 


بحث اطمینان مردم رو به چندین دسته احمق تبدیل میکنه ، مثلا ما مطمطئنیم که...  اونها مطمین هستند که...  و و و یک عالمه مطمئن که هیچ احتمالى رو در نظر نمیگیرن ، دنیا پر شده از افرادى که مطمئن هستن و هیچ شکى ندارن ، یکى از دلایل اطمینان میتونه پول باشه یعنى یکى پول گرفته تا مطمئن باشه ، یکى فکر میکنه پول میگیره پس مطمئن میمونه.

منافع حتما سازنده یقین ما هستن اما عده کمى شروع به شک میکنن و هرگز شکشون به یقین تبدیل نمیشه و اونقدر به شکشون یقین دارن که نمیشه گفت خارج از دسته مطمین ها هستن و این عده از همه احمق تر هستن چون خلاف دیگر دسته مطمئن ها عمل میکنن بدون این که منافعى داشته باشن.

دنبال راهى براى احمق نبودن هستم و میترسم بگم مطمئنم پیداش مى کنم 

به تسلا خندیدن ، ادیسون گفت صربستانى ها میتونن کشیش هاى خوبى براى کلیساى ارتدکس باشن اما مخترع نه ، یه عده که مجله هاى طنز تنظیم میکردن شروع به جک ساختن کردن و گفتن تسلا یک روان پریش متخیله ، معشوقش نتونست وضعیتشو تحمل کنه رفت و وقتى همه این اتفاقات داشت زندگى نیکلا تسلا رو به بن بست میرسوند اون بدون کمک خدا تونست لامپى رو دو متر دورتر از مولد برق روشن کنه...  بله برق وایرلس ، و امروز ما مدیون بى توجهى  نیکولا تسلا به دنیا منفى اطرافش هستیم ، وقتى مرد ادیسون ابراز پشیمونى کرد و کشورها به خاطر اینکه اسم تسلا زیر پرچمشون باشه وارد بحث جدى شدن ، هنوز هم روى سکه هاى صربستان عکسش ضرب میشه ... وقتى به ساختن اعتقاد دارین از این که چطور به نظر میاین نترسین ,  مردم عادت دارن از ناشناخته ها خدا و یا جک بسازن.

این که یک مار مطابق اصول و سیستم طبیعىش نیش میزنه ناخوشایند نیست ، ناخوشایند حرکت الاغ مطابق جهت خزیدن اون ماره...  بعضى راه ها گذرگاه و مسیر موفقیت افراد خاصى هست که نباید این وهم رو در ما ایجاد کنه که راه من به موفقیت هم حتما اینه ، راه ها منحصر به فرد هستن اما خوشحال باشین چون موفقیت و سعادت منحصر به فرد نیست و حق همه ماست ، فقط باید بهش فکر کرد راه ها ایدهاتون رو هم طى کنین به جاى مطرح کردن چون یک داستان قدیمى هست که سفر مشترک شیر و گرگ و شتر اشاره میکنه ، شتر صبر و شکیبایى داشت اما گرگ و شیر دندون ، پس با این که شتر شروع کننده راه بود استخون هاش وسط راه موند اما گرگ و شیر رسیدن به آخرش... 



چى باعث میشه دختر بکر ایرانى به اختیار یا بى اختیار صادر بشه ولى وقتى به خلیج فارس میگن خلیج عرب ناراحت میشیم ، عمیق تر که فکر میکنم نمیفهمم چرا باید تقاضا براى زیارت و عزیمت سر به فلک بکشه در حالى که تو فرودگاه شهرى که میگن خونه خدا اونجاست به نوجون ما تجاوز و دست درازى میشه ، اگر خداى ماست چرا خارج از مرزهاى ما خونه کرده ؟ چرا براى گدایى الطافش نباید از زبونى که پدرانمون به دنیا امر میکردن استفاده کنیم؟ منابع اعظیم طبیعى ما هرگز اجازه نداد طعم خود بودن رو تجربه کنیم ، مسئولین ما نگران تهاجم فرهنگى و بنیاد خانواده هستن در حالى که یک زن ایرانى به خاطر فقر و ناتوانى همسرش در تامین هزینه هاى جارى مجبور میشه زیر پوشیه و چادر به سر بره به بازار تن فروشها ، نگران از دست دادن چى هستیم ؟ نفت کثیفى که مال ما نیست ، ما براى آینده فقط تبدیل به درس تلخى که ماحصل سکوت و خودخورى هست خواهیم شد ، نه افتخارى براى هدیه دادن به نسل آینده داریم و نه حتى راه درستى براى نشون دادن ، حقىقت اینه که ما بارها و بارها مردیم و هر نوزادى که پا به دنیا ما میزاره در واقع متولد نشده بلکه مرگ رو با چشمهاى باز تجربه میکنه ، ما قبول کردیم تحت فشار و شرایط هاى سخت به ارباب ها  احترام بزاریم و از خون هم تغذیه کنیم ، از هم بالا بریم و... دیگه خونى براى جوشیدن با مشروب وجود نداره و به وفور مواد مخدر براى تسکین از راه تنفس و ریه به مغزمون تحمیل میشه تا تنها باشیم و درگیر زندگى که بهش عادت کردیم ، تنها باشیم تا ندونیم که میتونیم کنار هم باشیم... امیدوارم آینده با تخلیه منابع ارزشمند ملى نگاه خیس از اشکمون رو از آسمون به دستهاى خالى اما قدرتمند کنار دستیمون برگردونه .


شجاعت نتیجه مثبت یک ریسکه و حماقت دقیقا نتیجه منفی یک ریسکه و فکر میکنم زمانی که فرشته ها از خدا میپرسیدن داری چه کار میکنی با این گل ، در حالی که لبخند میزده رو به فرشته ها کرده و گفته ریسک ... به هر حال هنوز کسی نمیدونه خلقت شجاعت بوده یا حماقت اما به وضوح از خلقت حرف میزنیم پس واقعا چرا خدا نباید بخنده؟ بهش حق میدم بخنده مسئله دقیقا اینه که وقتی من روی بوم با رنگ روغن برای عرضه یک نقاشی در حال حماقت کردن یا شجاعتم اصلا و ابدا به ذرات تشکیل دهنده رنگها یا جنس بوم توجه نمیکنم و حتی ممکنه درحالی که مولکول های رنگ سفید دارن مولکول های رنگ سیاه تهدید به نیستی میکنن من در حال پاک کردن زیر ناخن هام باشم ... پس نه مشکل خلقتم به من مربوطه و میتونم کمکشون کنم نه مشکلات منی که خالقم رو چس مولکولها میتونن حل کنن ... سوال اینجاست چرا من؟ خوب جواب عاقلانه نسبت به یک ریسک که هنوز نتیجش مشخص نیست اینه : ( خوب اگه تو نبودی یکی دیگه پس فقط خفه شو و از خودت رو بومی که هستی رنگ پس بده ) ... من وقتی تابلوم تموم بشه از خوشحالی و شوق خلقتم احیانا داد و هوار میکنم و به خودم تبریک میگم و اصلا صدایی که از تو بوم بگه حاجی ریدی بیا پاک کن اینجا تضاد و نقص زیاده رو نمیشنوم ، کاری که من میکنم این نقاشی رو میزارم کنار و تابلو بعدی رو شروع میکنم و واسه جنون خلقت من مسکنی جز خلق کردن نیست و با توجه به آلت تناسلیم هر کاری بخوام روی بوم خودم انجام میدم و نظر ملکول های ریز میتونست موثر باشه به شرطی که روی بیضه هام گیرنده ای نصب میشد ، حالا که نیست پس به سلامتی خلقت بریم بوم بعدی ... خداوند قادر و تواناست و تو میتونی خفه شی مولکول پست .


تو قسمتهایی از آفریقا عده ای به دلیل گشنگی میمیرن و مردم خیلی از نقاط دنیا میگن خدا بزرگه و کسی از گشنگی تا به حال نمرده ، کمی بالاتر تو یک مختصات سرد شمالی عده ای خودکشی میکنن برای اینکه دیگه انگیزه ای ندارن و مردم دنیا میگن چرا باید یکی تو کشور سوئد که سوسیالیستی اداره میشه و فقری درش نیست خودکشی کنه ... یکم که بریم سمت جنوب شرقی تو یک مختصات گرم و خاکی به یک دایره احمقانه میرسیم که بعضیا توش برای عقیدشون نه تنها میمیرن بلکه دیگران رو هم میکشن و هیچکس باورش نمیشه کسی حاضر باشه به خاطر یک وعده تو یک جای دیگه دور از این دنیا به خودش بمب ببنده و .... خوب دنیا پر از حقایقیه که باورش برامون سخته ، و جالبه که ژانر کتاب های هری پاتر میشه تخیلی ...هری پاتر کار موسی ، عیسی ...رو جلو چشمهامون انجام میده و باورش برامون غیر ممکنه اما بیرون از سینما در مورد مردی واقعی که هزاران سال پیش کشتی میسازه و از هر حیون یک جفت برای پارتی نیمچه آخرت به کشتیش میبره و ... خلاصه اگه ما امتداد نسل اون حیون ها نباشیم ادامه نسل پیرمرد نجارمون هستیم ... ما این داستان رو باور میکنیم و کتاب هایی که در این مورد به رشته تحریر درآمده ژانرش میشه آسمانی ، نه تنها آسمانی بلکه تایین کننده رویه رو به رشد بشر ، و برام جالبه چرا هری پاتر یک کمپین برای اعتراض به این ماجرا تشکیل نداده تا بتونه از ژانر تخیل به ژانر آسمانی ارتقا سطح پیدا کنه...نمیدونم تا کی میخوایم دنبال چیزی قدرتمند تر از وحدت و یک پارچگی بگردیم اما خوب میدونم امثال هری پاتر و موسی و ... خوب فهمیدن چطور میشه یک ماشین پیجیده و قوی که اجزاش یک مشت پوست و استخون هست رو به حرکت در بیارن ، اونها درک کردن این ماشین میتونه باشه و روشن بشه برای فتح علم ، فتح سرزمینهای بکر و ... ولی اگه تک تک ما به این که بخشی از این ماشین هستیم و میتونیم بدون بهونه برای سازش به حرکت در بیایم رو نفهمیم اوضاع از میلیون ها سال پیش هیج تغییری نکرده و همچنان بخشی از ماشینی هستیم که بدون اختیار به اراده کسی که درک کرده مفهوم وحدت رو در راستای منافع شخصیش به حرکت در میایم ... پیشنهادم اینکه قبول کنیم هیچی نیستیم و هیچ چیز قدرتمند تر از اجماع هیچ ها نیست ، برای اینکه بسازیم لازم نیست کتابی رو که بارها و بارها از هزاران سال پیش چاب شده رو بخونیم ، کافیه کنار هم باشیم ، بخونیم ، حرف بزنیم و به غیر ممکن ها بیشتر فکر کنیم .